Saturday, September 26, 2020

درس هایی از انیمیشن زوتوپیا برای دختران

انیمیشن زوتوپیا محصول سال ۲۰۱۶ به کارگردانی بایرون هاوارد و ریچ مور راجع به خرگوشی به نام جودی هاپس است. جودی هاپس خرگوشی از روستای خرگوش هاست که از کودکی آرزو دارد تا در شهر زوتوپیا پلیس شود. جودی با اینکه نمرات بالایی در آکادمی پلیس می گیرد ولی پس از فارغ التحصیلی به عنوان پلیس ترافیک مشغول به کار می شود زیرا چیف بوگو باور دارد که جودی به دلیل خرگوش بودن نمی تواند در بخش جنایی پلیس شود.
در اولین روز کاری، جودی راسویی به اسم دوک را در حال دزدی پیاز می بیند. او وظیفه ش را رها کرده و به دنبال دستگیری دوک می رود. چیف بوگو بعدا جودی را به خاطر ترک وظیفه اش توبیخ می کند. همان موقع خانم سموری وارد می شود و می گوید: شوهرش گم شده. جودی داوطلب می شود تا امیت شوهر خانم سمور را پیدا کند. چیف بوگو که چاره ای نمی بیند پرونده را به جودی می دهد و می گوید: ۴۸ ساعت وقت دارد تا شوهر خانم سمور را پیدا کند، اگر موفق نشود باید استعفا دهد.

دختران می توانند درس های زیادی از انیمیشن زوتوپیا یاد بگیرند، از جمله:
۱. پاسخ به انرژی منفی با مثبت گرایی: قانون سوم حرکت نیوتن می گوید: در برابر هر نیرویی در طبیعت، یک نیروی برابر و در جهت مخالف وجود دارد. هر گاه به شما انرژی منفی وارد می شود، آن را با انرژی مثبت پاسخ دهید مثل جودی هاپس وقتی می گوید: «من می خواهم پلیس شوم»، روباهی می خندد و می گوید: «خرگوش پلیس؟ امکان نداره». ولی جودی در جوابش می گوید: «ممکن است افراد با اذهان کوچک فکر کنند که غیر ممکن است اما زمانی که اجداد ما ۲۱۱ مایل دورتر با ساخت شهر زوتوپیا زندگی مسالمت آمیزی در کنار هم شروع کردند، اعلام کردند که هر کسی می تواند هر چیزی باشد».
۲. مبارزه با مخالفت والدین: زمانی که والدین جودی می شنوند او می خواهد پلیس شود، به او می گویند: «ببین دخترم، ما دست از رویاهایمان شستیم و زندگی با هم را شروع کردیم که در واقع این زیبایی خشنود بودن از خود می باشد. اگر تو چیز جدیدی تجربه نکنی، هرگز شکست نخواهی خورد». جودی در جواب آنها می گوید: «من، تجربه کردن دوست دارم» ولی به خرج آن ها نمی رود و می گوید: «تا به حال هرگز خرگوشی پلیس نشده است». سپس جودی در جوابشان می گوید: «پس حدس می زنم که من باید اولین باشم و با پلیس شدن دنیا را به مکانی بهتر برای زندگی تبدیل کنم». پدرش در جوابش می گوید: «اگر می خواهی دنیا را به مکان بهتری تبدیل کنی، می توانی یک کشاورز هویج شوی». مادرش هم می گوید: «ما و ۲۷۵ خواهر و برادرت با یک هویج، دنیا را تغییر می دهیم». وقتی رویایی دارید، افراد بیشماری حتی پدر و مادرتان، معلمان و دوستانتان ممکن است با مخالفت با شما برخیزند. این انتخاب شماست که چقدر به حرف های آنان اهمیت می دهید.
۳. چرخه ثابت کردن: زمانی که جودی به عنوان اول نمره کلاسش از آکادمی پلیس فارغ التحصیل شده و جهت ایفای خدمت به شهر زوتوپیا فرستاده می شود، مادرش به او می گوید: «جودی بهت افتخار می کنیم» و پدرش آن را افتخاری توام با ترس توصیف می کند. جودی در جوابشان می گوید: «تنها چیزی که باید از آن بترسیم، خود ترس است» ولی پدرش ترس از درندگانی مثل خرس ها، شیرها، گرگ ها، روباه ها و حتی راسوها را یادآوری می کند، راسوهایی که طوری تقلب می کنند گو اینکه فردایی وجود ندارد. اولین روزی که جودی پا به دیپارتمنت پلیس زوتوپیا می گذارد، یوزپلنگی که مسئول پذیرش است می گوید: «آن خرگوش کوچک بیچاره ممکنه زنده خورده بشه».
با اینکه جودی ثابت کرده به عنوان خرگوش بالاترین نمره در آکادمی پلیس گرفته، برای عده ای مثل والدینش که به او اسپری روباه می دهند یا یوزپلنگی که وقتش را با دونات خوردن می گذراند، هنوز راه درازی برای ثابت کردن خود در پیش دارد. چیف بوگو هم به او می گوید: اهمیتی به او نمی دهد و اگر او یک خرگوش معمولی نیست می تواند روزی ۱۰۰ تیکت بنویسد. جودی می گوید: ۲۰۰ تیکت تا قبل از ظهر می نویسم! موقعی هم که راسویی را دستگیر می کند، چیف بوگو قبول نمی کند و می گوید: «زندگی یک کارتون موزیکال نیست که تو آهنگی بخوانی و رویاهای الهام بخشت به صورت جادویی تحقق پیدا کنند. تو نمی توانی پلیس شوی» ولی جودی باز ثابت کرد که می تواند.
۴. تغییر، تغییر می آورد: جودی ثابت کرد که می تواند به عنوان یک خرگوش پلیس شود. والدینش هم بالاخره پذیرفتند که می توانند یک روباه را به عنوان شریک کاری خود بپذیرند در حالی که در ابتدای انیمیشن، روباه را بدترین حیوان می خواندند. جودی حتی به دوستش نیک که یک روباه بود نیز کمک کرد تا باور کند می تواند پلیس خوبی شود و حیوانات زوتوپیا به یک روباه پلیس اعتماد می کنند.
۵. پیش فرض ها، آسیب می زنند: زمانی که جودی می گوید: «توحش در خون حیوانات درنده است»، دوستش نیک ناراحت شده و از او می پرسد: «آیا از من می ترسی؟ من یک حیوان درنده هستم، بهتر است دیگر دوستت نباشم». یوزپلنگی هم که مسئول پذیرش بود، برکنار و به سمتی گماشته می شود که با مشتریان سروکار نداشته باشد. واژه ها، تاثیر گذارند و باید مراقب کلماتی که بر زبان می رانیم باشیم. زبان، آبستن مرگ و زندگی است. کلمات می توانند به روحی مرده زندگی بخشند یا مرده ای را به زامبی تبدیل کند.
۶. تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز: جودی هنگام دستگیری راسو، جونده کوچکی در حال عبور از خیابان را نجات می دهد. بعدها آن جونده، جودی را نجات می دهد. انجام دادن کارهای خوب، همیشه خوب است و باعث گسترش خوبی می شود.
۷. هما ما مهارت خاص خودمان را داریم: نیک مهارت های کارآگاهی خوبی داشت ولی همه عمر خودش را کلاهبردار می دانست زیرا هیچ کس حاضر نبود به یک روباه اعتماد کند. همین طور یاکس حافظه خوبی داشت ولی تصور می کرد که فیل نانگی حافظه قوی داشته و همه چیز را به خاطر می سپارد.
۸. اعتراف به اشتباهات: جودی زمانی که به اشتباهش پی می برد، نزد نیک برمی گردد و از او خواهش می کند تا در حل مشکل پرونده باری دیگر کمک کند. جودی اعتراف می کند که اشتباه کرده و نیک حق دارد او را نبخشد.
۹. زندگی واقعی پیچیده و سخت است: جودی می گوید: «زندگی واقعی پیچیده تر از شعار روی برچسب هاست». زندگی سخت، پیچیده و پر از فراز و نشیب است. ما نیاز داریم که مثل جودی زندگی را با تمام فراز و نشیب ها و سختی ها و خوشی هایش قبول کنیم زیرا این تنها راه زندگی کردن است. در برابر سختی ها باید ایستادگی کرد نه اینکه کنار کشید. همیشه باید تلاش کرد تا جهان را مکان بهتری برای زندگی نمود.
۱۰. به چالش کشیدن کلیشه ها: جودی با اراده و عزمی قوی به مبارزه با کلیشه هایی که می گفت: یک خرگوش نمی تواند پلیس شود، رفت و ثابت کرد که خواستن، توانستن است. اگر با کلیشه ها مبارزه نکنیم همان چیزی خواهیم شد که کلیشه ها می گویند. دوستان نیک به او گفتند: تو یک روباهی و قابل اعتماد نیستی، او هم یاد گرفت اگر قرار باشد جهان یک روباه را همیشه غیر قابل اعتماد بداند، تلاش برای تغییر اهمیتی ندارد. کلیشه ها، زندگی افراد را بی معنا می سازند اما مبارزه با کلیشه ها، برگ جدیدی از زندگی در سرنوشت افراد خلق می کند.